با عرض سلام و خسته نباشید
این مسمط تقدیم به دوستان و اساتید عزیز .
امیدوارم خوشتون بیاد .
یکی زیبا کبوتر همچو مهتاب
تنش چون برف رخ کردست سرخاب
سراسر اشتیاق و شاد و شاداب
سراسر روز را می بود بی تاب
نمی دیدیش جز در خاطر و خواب
به بالای درختی داشت اتراق
به بالای درختی سبز دستار
یکی زیبا کلاغی خوب و دلدار
فرو کرده پرش در مشک بسیار
هوادارن او از یار و اغیار
دل هر راهزن می کرد بیمار
خوش آواز و سبک بال و سبک ساق
به هنگام پریدن زاغ را پر
فرو افتاد در پیش کبوتر
گرفت آن پر کبوتر برد بر بر
ز رنگ مشک هم بر برف خوش تر
و شوقی آمدش ناگاه اندر
که بردش شوق اورا تا به آفاق
پری کو مانده بود از زاغ را او
به آغوشش کشید همچون پری رو
گهی گریه گهی دیدن گهی بو
به دنبال خودش می برد هر سو
گهی اکسیر بود و گه چو دارو
پر زاغک به قلبش کرد الحاق
تجسم می نمودش زاغ با خویش
که او با زاغ در ره پیش در پیش
نمی زد هیچکس در راهشان نیش
نبودش مشکلات راه در پیش
تصور کرد دنیای بلا ریش
که عشق خویش می کردند انفاق
هماره زاغ را می کرد پیدا
به روی سبز دستاران زیبا
نظر می کرد او را سر به بالا
که می خندید با کبکان رعنا
نمی فهمید حال کفترک را
نمی شد حال عاشق بر وی اطلاق
همی می دید و می نالید هر دم
ز هجران گشت قلبش پر ز ماتم
مهش شد کم دلش پر غم قدش خم
چنانش گشت دل در قلب او غم
که او را بر صداقت کرد ملزم
به قلبش داغ هجران گشت شلاق
صداقت پیشه کرد از شاخه بر جست
پرید و پیش زاغک رفت و بنشست
سکوتی کرد و گفتش عشق زارست
عنان زندگی ام رفته از دست
دو چشمان ترش را زود بر بست
بگفتا فی المثل عشقٌ هو الباق
منم دلدار کز یارم جدایم
نگفتم راز خود با مه لقایم
هوای یار می خواهد هوایم
اگر دیدی سراغت دیر آیم
بدان همواره در حجب و حیایم
تو آن یاری و من دلدار مشتاق
مرا چندیست شوق و شور در دل
که مجذوبم کند بر آن سلاسل
تو را می خواهمت من بی دلايل
تو را می جویمت منزل به منزل
بگو آیا درت هست این مسائل؟
که بر من هم تو زهری هم تو تریاق
چو اینها را شنید آن زاغ مغرور
خلاف میل او نا گشت مسرور
تمسخر کرد بر آن حرف مذکور
کبوتر را خطابش کرد منفور
ورا راند از برش گفتا بدو دور
مکن خود را بدین زیبای الصاق
که هم صحبت شدن با تو گناهست
که عاشق گشتن از چشم اشتباهست
مگر احساس محدود نگاهست؟
به پیری پر تو را روشن چو ماهست
مرا پر از جوانی ام سیاه است
برو ای کفتر گستاخ دیلاق
مرا صوت خوشی بخشید رحمان
مرا زیبا رخی داده فراوان
تو را صوتیست نا هنجار و ارزان
نباشد روی تو زیبای چندان
قیاس ما نباشد در حسابان
نمی باشد دراین تصمیم ارفاق
کبوتر تا شنید از زاغ این ها
پریشان گشت و زیر افکند سر را
غرور زاغ او را کرد رسوا
بگفتا ای خوشا احوال تنها
غلط شد قافیه این صحنه اما
کبوتر با کبوتر زاغ با زاغ
IR.
انجمن تخصصی آهنگسازی کیوبیس و اف ال استودیو ایران